چاپ شده در مجموعه مقالات عشق و محبّت از دیدگاه عرفای معاصر در تاریخ 15/8/86 ، دانشگاه آزاد اسلامی اهواز
باسمه تعالي
عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر
مقدّمه :
قرآن كريم عاشق را يكي از بارزترين مصاديق « .... يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبّونَهُ ....1» مي داند و عرفا در اظهار و اثبات حُبّ و عشق الهي به آية مذكور و نيز دو آية «قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهُ فَاتَّبِعوني يُحْبِبْكُمُ الله ...2» و «.... وَالَّذينَ امَنوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ ...»3 استناد مي كنند. با توجّه به مفهوم آيات مذكور ، درمي يابيم كه در آية اوّل ابتدا از محبّت خدا نسبت به افراد و سپس از محبّت افراد نسبت به خدا سخن
مي گويد و در آيات بعد از محبّت افراد نسبت به خدا و مؤمناني كه سخت و بيشتر خدا را دوست دارند، سخن رفته است كه ميبدي در مورد آية اخير مي گويد : اگر مؤمنان و دوستان خداي را در همة قرآن همين آيت بودي، ايشان را شرف و كرامت تمام بودي.4 پس جلوة مهمّ عشق براي عُرفا، عشق الهي يا عرفاني است.
در اين مقاله ديدگاه تني چند از عرفاي معاصر را در مورد عشق الهي بيان كرده و آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم.
حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي
او نمونة آشكار و بارزي بود بر آنچه به آن نشانة ايمان و نمونة يقين گفته مي شود، و در آتش محبّت خداوند جلّ جلاله و جانشينان او عليهم السّلام در چراغ دل شريفش چنان مي سوخت كه گويي آتشي است واقعاً شعله ور او مي گويد :
خداوند، صاحب هيبت و زيباييست ، فزون بخش و بخشنده است ، بزرگوار و كرم بخش است ، تصميم بگير و به سوي او بيا كه دوست نزديك است، و آنكه نزديك است، جوابگو هم هست.5
آيت الله ميرزا محمّدعلي شاه آبادي
او استاد امام خميني (ره) بود و امام در نزد او پنج يا شش سال عرفان خوانده است. بيشتر مطالبي كه آيت الله شاه آبادي در تدريس عرفان عملي (سير و سلوك) بيان مي كرد، در كتابها نبود و از تجربيّات خود استفاده مي كرد. او عقيده داشت كه فراگيري عرفان، ذوقي سرشار، همّتي والا و ذهني پويا مي خواهد و تادانشجو كاملاً امتحان نشود، نبايد اين سلاح را به دست او داد. عرفان درسي نيست كه هر كس بتواند آن را بخواند، بفهمد و بتواند به منازل عالي آن صعود كند.
امام امّت (ره) چگونگی آشنایی خود را با آیت الله شاه آبادی چنین توضیح می دهد :
«من پس از آنکه توسّط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیّه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی را از ایشان پرسیدم، شروع کردند به گفتن، فهمیدم اهل کار است.
به دنبال ایشان آمدم و اصرار می کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی کردند، تا به گذر «عابدین» رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می کرد من فلسفه می خواهم قبول کردند؛ ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده ام و عرفان
می خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.
امام (ره) در کتاب معراج السالکین و صلوة العارفين آورده است :
«شیخ عارف کامل شاه آبادی (روحی فداه) می فرمود : باید انسان در وقت ذکرش، مثل کسی باشد که کلام دهن طفل می گذارد و تلقین او می کند. برای اینکه او را به زبان بیاورد. همین طور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند و مادامی که انسان با زبان ذکر
می گوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد می کند. همین که زبان طفلِ قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد می رسد؛ چنانکه تلقین طفل نیز چنین است، مادامی که انسان کلام دهن او می گذارد او را مدد می کند، همین که او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطی در انسان تولید می شود که خستگی سابق را برطرف می کند. پس در اوّل، از معلّم به او مدد می شود و در آخر از او به معلّم کمک و مدد می شود و اگر انسان مدّتی مواظبت کند، در نماز و اذکار و ادعیّه به این ترتیب، البتّه نفس عادی می شود و در اعمال عبادی هم مثل اعمال عادیه می شود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویّه ]نیست[ بلکه مثل امور طبیعیّه عادیه می شود.6
آيت الله حاج سيّد ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي
استاد فرزانه حسن زادة آملي پيرامون شخصيّت مرحوم قاضي چنين نگاشته اند :
يكي از اساتيدِ بزرگِ جناب استاد علّامة طباطبايي، آيت الله العظمي عارف عظيم الشأن و فقيه عالي مقام و صاحب مكاشفات و كرامات مرحوم حاج سيّد ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي در نجف بود.
علّامه شيخ آقا بزرگ تهراني (رضوان الله عليه) اين عبارت دلنشين را از مرحوم قاضي نقل مي كند :
«اگر انسان نصف عمر خود را در پيدا كردن انسان كامل صرف كند، جا دارد».
دربارة مكاشفات مرحوم قاضي حكايات بسياري نقل شده است. از جمله اين كه ايشان دلهاي شاگردان خود را با دستورهايي كه مطابق موازين شرع بود، آماده براي پذيرش الهامات غيبي مي نمود.7
شيخ رجب علي خيّاط (نكوگويان)
شناسايي واقعي كمالات معنوي جناب شيخ رجب علي خيّاط، كاري نيست كه از عهدة اين نوشتة مختصر برآيد، ليكن بيشترين اثري كه در مورد زندگي نوراني او مي تواند برجاي بگذارد، روشن گري كلّي ويژگي هاي زندگي جناب شيخ، راز رسيدن به مقامات والاي اهل معرفت و سيرة او در تعليم و تربيت مي باشد.
محمّدی ری شهری در مورد او می گوید :
بزرگترین هنر جناب شیخ دستیابی به کیمیای محبّت خداست، او در این کیمیاگری تخصّص داشت و بدین مناسبت یادنامۀ او «کیمیای محبّت» نام گرفت. جناب شیخ با بهره گیری از این کیمیا به حقیقت توحید رسید.
مقامات و کمالات معنوی جناب شیخ برای هر کس که او را از نزدیک می شناخت، یا پای صحبتِ آشنایان او نشسته، نیازی به توضیح ندارد. اصلی ترین سؤال در زندگی این شخصیّت بزرگ معنوی آن است که : او چگونه به این جایگاه والای انسانی دست یافت؟ و چگونه کسی که از معلومات رسمی حوزه و دانشگاه بی بهره بود، به جایی رسید که نه تنها مردم کوچه و بازار، بلکه تحصیل کردگان حوزه و دانشگاه از برکات هدایتش بهره می بردند؟ و در یک جمله : راز جهش و موفّقیّت جناب شیخ چه بود؟ او در مکتب کدام استاد پرورش یافت، و مربّی معنوی او که بود؟
جناب شیخ می فرمود :
«محبّت به خدا، آخرین منزل بندگی است، محبّت فوق عشق است، عشق عارضی است و محبّت ذاتی، عاشق ممکن است از معشوق خود منصرف شود ولی محبّت این گونه نیست، عاشق اگر معشوقش ناقص شد و کمالات خود را از دست داد ممکن است عشق او زایل شود، ولی مادر به بچۀ ناقص خود هم محبّت و علاقه دارد».
اصلی ترین مبدأ محبّت خداوند متعال، معرفت اوست. امکان ندارد انسان خدا را بشناسد و عاشق او نشود :
گرَش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را
امام حسن مجتبی (ع) می فرماید :
«مَن عَرَفَ اللهَ أحَبَّهُ ؛ هر کس که خدا شناسد او را دوست می دارد».
پرسش اساسی در این باره این است که کدام معرفت، موجب محبّت خداست؟ معرفت برهانی، یا شناخت شهودی؟
جناب شیخ می فرمود :
«تمام مطلب این است که تا انسان معرفت شهودی نسبت به خدا پیدا نکند عاشق نمی شود، اگر عارف شد می بیند که همۀ خوبیها در خدا جمع است (ءَ آللهُ خَیرٌ أمَّا یُشرِکونَ) در این صورت محال است انسان به غیر خدا توجّه کند».8
حاج محمّد اسماعيل دولابي
او صاحبدلي است كه در مكتب اهل بيت (ع) پرورش يافته و كلماتش از دل و سرچشمه گرفته از الهامات الهي است. بياناتش از روي صدق و اخلاص و دلسوزي و خيرخواه محض و بدون اغراض ظاهري براي اهل محبّت و پويندگان راه حق است.
مطالب عميق عرفاني و اخلاقي او با استفاده از تمثيل و بياني ساده، از جذّابيّت و شيوايي خاصّي برخوردار است. الهامات الهي به دل و جانش القا شده و آيات قرآن و روايات، شاهد صدق دريافتهاي اوست.
او می گوید :
قلب انسان مثل غنچۀ گل است؛ وقتی مقابل آفتاب قرار می گیرد باز می شود و بعد از آن عطرش پراکنده می شود. قلب مؤمن وقتی ذکر خدا می کند مثل غنچه باز می شود. وقتی باز شد خندان می شود و خودش را به باغبان نشان می دهد. وقتی باغبان به آن آب ندهد سرش را پایین می اندازد. یعنی من تشنه ام.
کسانی که در صفات و اخلاق رو به سوی انبیا و خوبان دارند، خوشبو و سخاوتمندند. همۀ عشق و محبّتی که در این دنیاست، همۀ زیباییها و جمال خوبان، تجلّی جمال خداست. وقتی که جمال همسر یا فرزندت از جمال خدا تجلّی می کند، به کلّی از همه جا راحت می شوی، تا آخر عمر راحت می شوی.9
علّامه حاج سيّد محمّد حسين طباطبايي تبريزي
او مفسّر عارف بود كه از سرچشمة عرفان بزرگان عرصة دانش و فضيلت جرعه ها نوشيد. آينة دلش از نور ايمان روشنايي يافته و صفاي قلبش به عطر اخلاص معطّر شد. اين عالم ربّاني در سيماي فقيه و عارف و مفسِّر، خدا را در عمق جان باور داشته و زندگي را با ياد او معنا بخشيده است.
استاد شهید مطهّری از تأثیرات روحی و کمالات معنوی مرحوم علّامه طباطبایی ـ که نتیجۀ تعلیم وتربیت روحی مرحوم قاضی بود ـ چنین می گوید :
«حضرت آقای طباطبایی از نظر کمالات روحی به حدّ تجرّد برزخی رسیده اند و می توانند صور غیبی را که دید افراد عادی از مشاهدۀ آنها ناتوان است مشاهده کنند».
حاصل سالها تلاش معنوی و کوشش در راه تهذیب، تحصیل عرفان علمی از طریق عرفان عملی بود. زیرا استاد فقید عرفان علمی را با عرفان عملی توأم کرده و حقایق عرفانی را بحق چشیده بود. آنچه را عرفا در کتابهای عرفانی بیان کنندۀ آن هستند، بخوبی درک کرد، و عملاً نیز مراحلی را طی کرده بود و سرانجام اثری جاودانه و صحیفه ای ماندنی از خود به یادگار گذاشت.
در کتاب میزان معرفت آمده است :
سرودن اشعار عرفانی و به تعبیری پوشاندن لباس مخملی نظم بر قامت اندیشه های عرفانی، اهتمام مقدّس ایشان بود که از دیرباز در سرزمین ما رایج شده است.
طبع توانا و نکته سنج علّامه در سرودن اشعار عرفانی درخششی خاص داشت، اشعاری که از ایشان به جای مانده دروازه های نورانی در عرصۀ «فلسفه و عرفان» گشوده است.
استاد فرزانه حسن زاده آملی دربارۀ تفسیرالمیزان، اثر جاوادنۀ علّامه طباطبایی می گوید :
«بهترین معرّف آن جناب، سیر و سلوک انسانی و آثار علمی از تدریس و تألیف اوست.
آیت الله امینی در مورد علّامه طباطبایی می گوید :
«استاد در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود. اهل ذکر و دعا و مناجات بود. در بین راه که او را
می دیدم غالباً ذکر خدا را بر لب داشت. در جلساتی که در محضرشان بودیم وقتی جلسه به سکوت می کشید دیده می شد که لبهای استاد به ذکر خدا حرکت می کند.
حجّت الاسلام رضا استادی می گوید :
... علّامه طباطبایی از نادر اساتیدی بوده که شاگردان خویش را با زمزم حیات و کوثر علم آشنا می کرد و همراه آن با نور عشق و روشنایی تهذیب و پرورش می داد. لحظه های اُنس با شاگردانش را ثبت در جریدۀ اخلاص می دانست و ساعات تدریس و تهذیب خویش را ماندگار در لوح اعمال خویش می شمرد.
آیت الله حسن زاده آملی در مورد علّامه طباطبایی می گوید :
بسیاری از وارستگان و فرزانگان با دستورهای «استادِ» خود به قلّۀ تهذیب و اخلاص رسیده اند. راه سعادت، ترقّی و کمال در نگاه علّامه طباطبایی راهی روشن است، ایشان می فرمود :
«خودتان را دریابید و به منطق وحی آشنا شوید تا مؤدّب به آداب الهی شوید، حق این است و راه این است تخم سعادت، مراقبت است، مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن، حرم دل را پاسبانی کردن، سر راه از تعزّمات شیطانی حفظ نمودن، پاسبان حرم دل بودن، این تخم سعادت را باید در مزرعۀ دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآن، این نهال سعادت را پروراند.10
امام خميني (ره)
جايگاه امام خميني (ره) به عنوان يكي از بزرگترين مدرّسان عرفان و شارحان انديشة ابن عربي است. برجستگي و ويژگي شخصيّت عرفان امام (ره) قابل توجّه است.
امام راحل از زمرۀ عارفان راستینی بود که به قدر وافی در سیر و سلوک عرفانی گام برداشته و از عرفان نظری و علوم برهانی نیز بهرۀ کافی اندوخته بودند و با درآمیختن این دو با یکدیگر چنان معجونی ساخته بود که اشراقات و فیوضات ربّانی را قابل گردید و نه تنها «عارف کامل»، که «مکمّل» نیز شد.
عرفان امام موجب عزلت او نگشت بلکه او عالم ربّانی بود که به میان مردم آمد و با نَفَس رحمانی خویش، به خلایق «صبغۀ الهی» زد.
امام (ره) می فرماید:
ای برادران روحانی! از آن عالمان اهل باطنی مباش که عالمان شریعت را ذم نموده و آنان را به جهل و بطالت نسبت می دهند، و از آن اهل ظاهری نباش که دانایان به حقیقت را تخطئه نموده و به آنان نسبت کفر و الحاد می دهند،و نیز از آنان مباش که دعوی عرفان سر داده و دین الهی را ضایع و مهمل نموده و هیچ تحصیل نکردند، و از کسانی مباش که غایت نظرشان در ظواهر آیات متوقّف بوده و هیچ گاه از حقایق بیّنات بهره ای نبردند.
هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمال است و متنفّر از نقص! شما اگر علم می جویید، چون کمال است می جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجّه کند که مراتب بالاتری است در این علم، بالفطره آن را می جوید و می خواهد، و از این علم که دارد به واسطة محدودیّت و نقصش متنفّر است و آنچه به آن دل باخته، حیثِ کمال آن است نه نقص و اگر قادری توجّه به قدرتش دارد، این توجّه به کمال قدرت است نه نقص آن و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند [که] «قدرت مطلق »، [همان ] « موجود مطلق » است.
در تمام حرکات و سکنات و زحمات و جدّیتهای طاقت فرسا که هر یک از افراد این نوع [یعنی نوع انسان ] در هر رشته ای واردند و [ بدان ] مشغولند، عشق به کمال آنها را به آن واداشته [است] .
هر کس هر عملی انجام می دهد برای این [ است ] که آن را یک چیز خوبی می داند، یک کمال می داند، همه دنبال کمالند .
حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او، و قدمی برداشته نشود جز به سوی کمال مطلق.11
در شرح نامة امام خميني (ره) به گورباچف رهبر اتّحاد جماهير شوروي آمده است :
فطرت حق طلب چنين اقتضا دارد كه انسان به پروردگار جهان عشق ورزد، و در هجران نام و ياد وي اندوهناك و در وصال او فرحناك گردد، و ذكر او را ماية شفاي خود داند، و فكر او را پاية درمان خويش يابد، و شكر او را سبب مزيد لطف بيند؛ و «ضعف» انسان هرگونه سرمايه را از كف او ربوده و ابزاري جز زاري، و مايه اي جز ناله، و لانه اي جز لابه، و سازي جز سوز، و برگي جز مرگ ندارد. لذا هم در هجران مي نالد : و سلاحه البكاء، و هم در وصال مي گريد : وَإِذا سَمِعوا ما أَنْزِلَ اِلَي الْرَّسُولِ تَري أعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدين. و هم در اثر فقدان وسايلِ دفاع از حريم اسلام اشك مي ريزد : تَوَلَّوا وَ أعْیُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْع. و هم از هراس قيامت گريه مي كند : و أراقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَر.
اگر مقداري به وسعت روح انساني نظر شود، معلوم خواهد شد كه انسان در نهاد خويش گرايش به كمال مطلق دارد؛ گرچه در تطبيق آن اشتباه كند و براي نيل به آن خير بيكران راه شر را طي نمايد.
مهمترين كمالهاي وجودي همانا «حيات»، «قدرت» و «علم» است. انسان در فطرت خويش خواهان زندگي جاودانه است كه براي ابد از گزند مرگ مصون باشد؛ همچنين مشتاق قدرت بيكران است كه از آسيب عجز براي هميشه محفوظ بماند؛ و نيز شيفته دانش بي پايان است كه براي ابد از ضايعة جهل در امان باشد.
اين گرايش به كمال مطلق بيهوده نخواهد بود، نه از نظر حكيم الهي و نه از نظر متفكّر مادّي.
اما از نظر حكيم الهي عبث نيست، زيرا طبق «جهان بيني» وي همة موجودهاي ممكن را خداي حكيم آفريده؛ و تمام كارهاي مبدأ حكيم «هدفدار» است، و اين گرايش به كمال بيكران نيز بيهوده نبوده، يقيناً هم كمال مطلق وجود دارد، و هم نيل به آن مقدور انسان مي باشد؛ و در صورت فقدان يكي از اين دو، آفرينشِ اين گرايش ياوه خواهد بود و راه نيل به آن، سلوكِ منازل توحيد «افعالي» و «اوصافي» و «ذاتي» است : لا إِلهَ إِلّاَ الله «وَحْدَهُ»، «وَحْدَه»، «وَحْدَه». كه اين جمله ناظر به مراحل سه گانۀ «توحيد» است، نه تكرار يك مطلب. صدرالمتألّهين (ره) حبّ زندگي جاودانه را دليل وجود حيات ابدي پس از مرگ قرار داده است.
امّا از نظر متفكّر مادّي، با مقدّمة حدسي چنين حل مي شود كه در جهان هستي چيزي ياوه نخواهد بود : اگر هر گياه تشنۀ آب است، پس در جهان بايد آب باشد؛ اگر هر حيوان گرسنه غذاست، پس در جهان بايد غذا باشد، و ... به هر حال، گرايش مطلق خواهي و جاودانه طلبي نشانة وجود مطلق و هستيِ زندة مصون از مرگ است؛ و آن هستيِ مطلق و زندة ازلي، كه از هيچ جهت محدود نخواهد بود، خداي سبحان است؛ و مطلوب انسان نيل به لقاي اوست، و راهش رهيدن از غير او مي باشد.
لذا در متن پيام مبارك چنين آمده است : ... آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجّهيم گرچه خود ندانيم.12
آيت الله حسن زادة آملي
او فقيهي مسلّم، فيلسوفي صاحب نظر، عارفي متشرّع و حكيمي رياضي دان و اديبي توانا مي باشد. او جامع حكمت نظري و عملي بوده و در عمل و سير و سلوك، ترجمان عرفان نظري است. ادب زايدالوصف و ساده زيستي اين فرزانة انديشمند كه حاكي از رفعت مقام و علوّ روح اوست، توجّة هر انسان شيفتة فضيلت را به سوي خود جلب مي كند.
استاد حسن زاده در تطبيق بيان متون عرفاني مهارت خاصّي داشته و به هنگام تدريس يكي از آثار عرفاني به منابع مشابهي كه در اين زمينه نگاشته شده استناد داده و نشاني دقيق متون را مطرح مي كند. چنين شيوه اي علاوه بر آنكه احاطه علمي ايشان را به منابع اصيل حكيمان سلف مشخّص مي كند از سخاوت علمي و اهتمام وافر ايشان به ايجاد روحيّة تحقيق و پژوهش در شاگردان و علاقمندان به انديشه هاي عرفاني حكايت مي كند.
احاطۀ آيت الله حسن زادة آملي بر حكمت و فلسفه و مهارت در اين علوم و پيمودن طريق عرفان موجب آن نگرديد كه فقه و فقاهت را از نظر دور بدارند، بلكه در اين رشته صاحب نظر بوده و انديشه هاي فقهيش مرجع اهل نظر مي باشد و در گفتگويي كه روزنامۀ رسالت با ايشان داشته و در ويژه نامه سي و يكم ارديبهشت ماه 1374 (هـ.ش) درج شده است نظر مبارك را در ارتباط با انديشه هاي فقهي و عرفاني چنين بيان داشته اند :
«... حقيقت امر اين است كه تا زماني كه ما در اين نشئه هستيم اين نشئه به اصطلاح حضرات اهل عرفان تجليه، تخليه و تحليه دارد. تجليه عبارت است از آراستن ظاهر و تخليه به معناي دور كردن صفات رذليه از خويشتن مي باشد و بالاخره تحليه به صفات كمال آراسته شدن است. تجليه را فقه اداره مي كند و تنها فقهي كه تجليه را اداره مي كند مذهب حقّۀ جعفري است و امكان ندارد كه بشر بدون فقه باشد. لذا هيچ منافاتي بين اين آقايان نيست، فقيه نياز به اخلاق دارد و اخلاقيون نيز نياز به فقه دارند و سير و سلوك قرآني حق است و بدون طهارت و فقه نمي شود به اين سير و سلوك دست يافت ... لذا بين فقهاء، حكماء و عرفاء اختلافي نيست. اگر كسي حرف اختلاف بين آنان را به ميان مي آورد سخن آنها را درك نكرده است».13
آيت الله جوادي آملي
تجليل از وجود ارزندة آيت الله جوادي آملي كه عمر با بركت خويش را در جهت احياي معارف اسلامي و هدايت تشنگان معرفت و شيفتگان حق و حقيقت در تاريكي هاي برّ و بحر مصروف نموده است، در اين وجيزه نمي گنجد. پرتو پُرفروغ اين ستارة درخشان روشني بخش راه انسانها از غرقاب جهالت و غفلت است. او شامّة هزاران شيفتة معرفت را معطّر ساخته و با غوّاصي در درياي بيداري و شناخت، دُرهاي نفيس و ارزشمندي را به پويندگان راه حق اهدا نموده است.
حضرت آيت الله جوادي آملي در مورد محبّت مي گويد :
چون هيچ محبوبي همانند خداي سبحان نيست، هيچ محبّتي همتاي حُبّ ِ الاهي نخواهد بود و اين محبّت، همان حبّ حقيقي است كه ديگر محبّت ها مَجاز و مَعْبَرِ وصولِ به آنند؛ و چون هيچ محبوبي همانند دنيا ـ كه همان انقطاع از خداست ـ رَذْل و فرومايه نيست، هيچ محبّتي همسان حُبّ ِ دنيا منشأ خطر نخواهد بود؛ «حُبُّ الدُّنيا رأسُ كلِّ خطيئهٍ». كوشش شهيد آن است كه از حُبّ ِ دنيا برهد و به مَحَبّتِ خدا برسد و در اين راه، همه چيز را نثار محبوبِ حقيقي كند و با نيل به مقصد، از مقصود خود چيزي جز خود او را نخواهد.
همان گونه كه كرامتِ محبَّت، اثر كرامتِ محبوب است، نيروي ادراك و تحريك حُبّ نيز به بركت علم و قدرت محبوب خواهد بود؛ چنان كه ضعف و عجز محبّت، محصول ناداني و ناتواني محبوب است؛ يعني اگر محبوبْ عليم و قدير بود، محبَّت آن مايه ي علم و قدرت مي شود و اگر سميع و بصير بود، حُبّ ِ او پايه ي شنيدن و ديدن مي گردد؛ ولي اگر محبوبْ غَبيّ و غَوِيّ بود، محبَّت آن سبب كودني و گمراهي مي شود و اگر جاهل و عاجز بود، حُبّ ِ او باعث ناداني و ناتواني مي گردد؛ و چون دنيا كه همان غفلت از خداست غَباوت، غَوايت، جَهالتْ و عجز را به همراه دارد، محبَّت او مايه ي كوري و كري خواهد بود. لذا حضرت رسول اكرم (ص) فرمود : «حُبُّكَ لِلشَيءٍ يُعْمي و يُصِمّ».14
محبّت و عشق به پروردگار آتشي است كه به هر چه برسد، آن را مي سوزاند. انوار فروزاني است كه بر هر چه بتابد، روشن و منوَرش مي گرداند. ابر پرباري است كه هر چه در زير آن سر برآورد، زير پوشش خود قرار مي دهد. نسيم روح بخش رحمت الهي است كه به هر چه بوزد، به حركت و نشاط درمي آورد. آب حيات چشمة بقاست كه همه چيز را زنده مي كند. زمين حاصل خيزي است كه زمينة رويش هر خير و بركتي را فراهم مي كند. آن كه خداي خويش را از صميم جان دوست مي دارد، خدايش همه چيز عطا مي كند.
آن كس از اين امّت كه محبوب خدا گردد، خدا حبّش را در دل برگزيدگان، ارواح ملائك و ساكنان عرش خود القا مي كند تا دوستش بدارند. پس گوارا باد او را اين مقام منيع، و اوست كه در صحنة قيامت در پيش خدا شفاعت خواهد كرد.
عشق به حق تعالي اگر بر اندرون بنده اي بتابد، او را از ياد هر چه غير خداست، بازمي دارد ... .
محبّت كه عبارت است از تمايل پيدا كردن و راغب بودن به چيزي كه موجب لذّت و راحتي انسان مي گردد، زاييدة معرفت و ناشي از ادراك آن چيز است. از اين رو كشش و تمايلي كه در عالم جمادات وجود دارد ـ مثل آهن و آهن ربا، جاذبة زمين و ... ـ چون ظاهراً ناشي از معرفت و ادراك نيست؛ محبّت ناميده نمي شود. و نيز هر چه معرفت بيشتر باشد، محبّت افزونتر مي شود چنان كه هر چه كمال و موجبات لذّت در محبوب بيشتر شود، محبّت پررنگ تر مي گردد : «والّذين ءامنوا أشدّ حبّاً لله».
البتّه محبّتي كه انسان به خدا دارد از سنخ محبّت هاي ديگري است او كمالات را از ذات خود دارد و ديگران از او. از اين جهت محبّت به او اصلي است و محبّت به ديگران تبعي؛ «أنتَ الّذي أزَلتَ الأغيارَ عَن قلوبِ أحبّائِكَ حَتّي لَم يُحِبّوا سِواكَ» محبّت به او شهد خوشگواري است كه هر كس چشيد دل به او سپرد و از ديگران چشم پوشيد؛ «مَن ذاالّذي ذاقَ حَلاوهَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً».
شرط رسيدن به كمال ايمان اين است كه انسان، خدا را از هر چيز، حتّي از خودش بيشتر دوست داشته باشد؛ «لا يَمحُضُ رَجُلٌ الايمانَ بِالله حتّي يَكونَ اللهُ أحبَّ إليهِ مِن نفسِه و أبيه و أمِّه و وُلْدِه و أهْلِه و مالِه و مِن النّاسِ كلِّهم».15
نتیجه
عرفاي معاصر نيز مانند عرفاي گذشته، محبّت الهي را اكسير خودسازي و سازندگي مي دانند، اكسيري كه همة زشتي هاي اخلاقي را يك جا درمان مي كند و همة خُلق هاي نيكو را به عاشق اهدا مي نمايد. عاشق، مجذوب معشوق مي شود و در جريان امور زندگي هرگز ارتباط خود را با او قطع نكرده و او را نظرگاه خود قرار مي دهد. عارف امروز نيز مي كوشد كه تا آخرين لحظة حيات، رسالتش را به اتمام برساند و مردم را آگاه سازد تا همه با هم به طرف خدا بروند. او تلاش مي كند كه هم خود و هم ديگران را به درياي بي كران الهي نزديك ساخته و از آب زلال فيض و رحمت حق سيراب گرداند.
براي رسيدن به معرفت شهودي، راهي جز پاك سازي آينة دل از تيرگي كارهاي ناپسند نيست. غبارزدايي و پاكسازي دل از حجاب كارهاي ناشايسته قلبي سليم و مملو از محبّت خدايي مي خواهد تا صيقل يابد و زنگار هوي و هوس از چهرة آن زدوده گردد.
ا... التّوفیق
زهرا خلفی ـ عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول
پانوشت ها
1- بخشی از آیۀ 54 سورۀ مائده
2- بخشی از آیۀ 31 سورۀ آل عمران
3- بخشی از آیۀ 165 سورۀ بقره
4- نواخوان بزم صاحبدلان، ص 40
5- چه باید کرد؟ ص 22
6- دیدار با ابرار، صص 69، 75
7- علّامه طباطبایی (میزان معرفت)، صص 25، 26
8- کیمیای محبّت، صص 23، 73، 154، 158، 159
9- طوبای محبّت، صص 105، 195
10- علّامه طباطبایی (میزان معرفت)، صص 28، 31، 32، 41، 74، 94، 103
11- سفر عشق، صص 44، 47، 210، 211
12- آوای توحید، صص 42، 50، 51
13- منظومۀ معرفت، صص 19، 23، 24
14- سروش هدایت، صص 163، 164
15- حماسه و عرفان، صص 237 تا 239
کتاب نامه
1- آوای توحید، (نامۀ امام خمینی (ره) به گورباچف و شرح نامه)، شرح از آیت الله جوادی آملی، مؤسّسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ هفتم، 1378
2- چه باید کرد؟ المراقبات، تألیف حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمۀ محمّد تحریرچی، انتشارات رسالت قلم، چاپ اوّل، 1362
3- حماسه و عرفان، آیت الله عبدالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ سوّم، 1381
4- دیدار با ابرار، شاه آبادی بزرگ آسمان عرفان، تألیف محمّد علی محمّدی، شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل، 1382
5- سِفر عشق، سیری گذرا بر اندیشۀ فلسفی و عرفانی امام خمینی (ه)، سیّد عبّاس حسینی قائم مقامی، نشر فکر برتر، چاپ اوّل، 1378
6- سروش هدایت، مجموعه پیامهای حضرت آیت الله جوادی آملی، جلداوّل، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1381
7- طوبی محبّت (مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی)، انتشارات محبّت، چاپ سوّم، 1381
8- علّامه طباطبایی (میزان معرفت)، احمد لقمانی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اوّل، زمستان 1380
9- کیمیای محبّت (یادنامۀ مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط)، محمّد محمّدی ری شهری، مؤسّسۀ علمی و فرهنگی دارالحدیث ، چاپ پانزدهم، 1383
10- منظومۀ معرفت (گذری بر زندگینامۀ علمی و اساتید استاد علّامه حسن زادۀ آملی)، غلامرضا گلی زواره، انتشارات قیام، چاپ اوّل، 1374
11- نواخوان بزم صاحبدلان، رشیدالدّین ابوالفضل میبدی، گزینش و گزارش از دکتر رضا انزابی نژاد، نشر جامی، چاپ سوّم، 1375
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر،
،
:: برچسبها:
عشق و محبّت از ديدگاه عرفای معاصر,